سه ساعت بیشتر وقت نداشتم از موقعی که شازده دیشب تماس گرفت و گفت که داره بر می گرده تهران. یک شب زودتر از معمول هر هفته به خاطر یه کار اداری و درست تو شب تولدش. تو همین سه ساعت باید یه شام خوش مزه می پختم، خونه رو مرتب و تزیین می کردم و خودم رو خوشگل! خوبیش این بود که زرنگی کرده بودم و کیک تولد رو زودتر آماده کرده بودم! تند و سریع مشغول شدم. یه شام سریع، جارو برقی و گردگیری، آویزون کردن وسایل تزیینی و بادکنک باد کردن و در آخر دوش گرفتن و لباس خوشگل پوشیدن خودم. خانوم کوچولو با شوق و ذوق لباس عروسش رو پوشید، یه نقاشی برای هدیه کشید و نشست به انتظار باباش، گل پسر هم که طبق معمول مشغول فوتبال دیدن بود!
شازده که خسته و کوفته از راه رسید همه چی آماده بود. پشت در جمع شدیم و تا درو باز کرد، دست زدیم و گفتیم تولدت مباااارک!!!
دور هم کیک و چایی خوردیم، عکس انداختیم و چند تا ماچ و بوسه آبدار رد و بدل کردیم. جشن تولدی همین قدر ساده و خودمونی، یه بهانه کوچیک برای شاد بودن و عوض کردن حال و هوای شازده تو این روزایی که دنیا هیچ جوره به کامش نمی چرخه.
درباره این سایت